به نامش...


امروز خیلی روز جالبی بود و البته با کلی تجربه ی جدید،صبح که رفتم شرکت تازه شروع کرده بودم به ترجمه ی محصولات که اقای مدیرعامل اومدن و گفتن امروز باید به همراهشون برم نمایشگاه،نمایشگاه فناوری های نانو و شرکت های دانش بنیان،شرکت ما هم غرفه داشت اونجا،کار من و همکارم این بود که رفتیم سالنی که برای ارمنستانی ها بود و با تک تک غرفه ها صحبت کردیم و شرکتمون رو بهشون معرفی کردیم تا باهاشون همکاری داشته باشیم،خیلی تجربه ی خوبی بود،خیلی خوشحال میشدن که با زبان خودشون باهاشون صحبت می کردیم و بیشتر از این که به هدف و صحبت ما توجه کنن سوال می پرسیدن که زبان روسی رو چه جوری یاد گرفتیم:))

بعد از تموم شدن کارمون یکی از اقایون همکار چند نفری از ما رو رسوندن خونه،خیلی بهم سخت گذشت و خیلی خیلی معذب بودم ،از اونجا بلد نبودم بیام خونه و البته خیلی هم بدمسیر هست تا خونه مون و نمی تونستم تعارف الکی کنم که خودم میرم و اینا...!

امروز همکارم بهم گفت تو هم خوب حرف میزنی رو نمی کنی ها...:))) کلی بهم انرژی و اعتماد به نفس داد با این یه جمله:))


+ خدایا ازت ممنونم بابت این روز خوب و این که حالم خیلی خوب بود،الحمدلله رب العالمین....