نور

یا انیس من لا انیس له

۳۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

...


من که می خوابم 

او تازه بلند می شود 

راه می افتد و می آید در خواب من قدم می زند

بعضی وقت ها می رقصد 

بعضی وقت ها می گرید 

من با او می رقصم

می گریم


فردا صبح اما 

 خاکسترم را خواهی یافت

او امشب 

خودش را 

پیش چشمم آتش زد .....




۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کلوئه...

دومین تجربه ی من

به نامش..

ساعت حدودا 9 بود که با ویبره ی گوشی بیدار شدم.خانمی پشت خط بود و گفت از گروه صنعتی .. تماس می گیرن و پیرو رزومه ای که فرستادم ،امروز برم برای مصاحبه و قرار شد ساعت یک و نیم اونجا باشم.کارگاه یا کارخونه شون جاده ی شهریار و تو یه شهرک صنعتی بود.از اونجا که قبل از هرچیزی باید بابا محل کارو بپسندن و اوکی بدن با بابا راهی شدیم،خیلی بدمسیر بود و سخت پیدا کردیم،البته همون اول که آدرس رو به بابا گفتم ،بابا گفتن فقط میریم اونجا رو می بینیم و کاملا مخالفه،بالاخره رسیدیم، یه در اهنی بزرگ بود ،وارد شدیم و از اقایی پرسیدیم دفتر مدیرعامل کجاست و راهنمایی کردن ،یه کارگاه ماشین سازی بود و همون جا هم داشتن چند تیکه آهن جوش میدادن با احتیاط رد شدم از کنارشون تا چادرم خراب نشه باید از پله های اهنی نافرمی بالا میرفتیم،واقعا جای یه خانم نبود اونجا مخصوصا با کفش پاشنه دار،بالاخره وارد اتاق مدیرعامل شدیم و شروع به صحبت کردیم ،شرایط کار از این قرار بود: در هفته یک بار برام نامه ای ایمیل می کنن و من باید ترجمه کنم و در ماه حدود سه تا جلسه که به عنوان مترجم باید باشم و قسمت بعد این که ماهی یک بار با  ماشین شخصی جناب مدیر عامل باهاشون برم طرفای همدان،چون کار اصلی ربطی به اون کارگاه نداشت و من باید مترجم پیمان کار خارجی در یه معدن طلا میشدم..شرایطش اصلا برای یک خانم مناسب نبود ولی برای همین چهار روز کاری حقوق یک ماه به علاوه ی بیمه میدادن...

این جوری شد که اینم نشد:))


+ماجرا مربوط به امروز نیست البته..

۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کلوئه...

...


من که بیدارم ،از جدایی توست

تو چرایی به نیمه شب بیدار؟

۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
کلوئه...

زنده باد زندگی:))


تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم 

مگرم سوی تو 

راهی باشد....


اخوان



+ دقیقا یک ماه می شه که دارو مصرف می کنم،حالم خیلی خوبه،ممنونم خدا جونم،شکرت! فقط 3 روز حالم بد بود...و این خیلی عالیه:) 

تقریبا اصلا کابوس نمی بینم،روحیه ام به شدت بهتره،بازم مثل قبل با صدای بلند می تونم بخندم،صبح ها حالم خوبه،می تونم کارای پایان نامه رو انجام بدم...خدایا ! نمیدونم الحمدلله یعنی چقدر شکر..



+ برنامه ریزی کردم که تاپایان آبان ماه دفاع کنم،الان حدودا یک پنجم از کارم آمادس،اگه بشه چی میشه،همزمان هم دروس رو دوره می کنم،به شدت دلم می خواد کار کنم،مخصوصا این که وقت خالی برای من سمه و باید وقتم پر باشه...خدایا سپردمت به خودت...



۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
کلوئه...

که صبر راه درازیست به مرگ پیوسته ست..!!

به نامش...


انتظار کشیدن خیلی سخته؛

ولی

این که ندونی می تونی منتظر باشی یا نه از انتظار سخت تره...



۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۴ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
کلوئه...

درد دوری...


رودی که می خشکد در او سودای طغیان نیست

دور از تــو حتــی گریـــه کردن کاری آسان نیست!


دارم بــــه دوری از تــــو عــادت می کنم کم کم

هر کس به دردی خو کند در فکر درمان نیست!

۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
کلوئه...

دلم می خواد فریاد بزنم...

به نامش...


از ارشد متنفرم..از پایان نامه نیز هم...کاش اون موقع که یک هفته به کنکور مانده بود و من اعلام کردم که دوست ندارم کنکور بدم منو مشتاق نمی کردن،منو راضی نمی کردن..با همون مدرک کارشناسی می تونستم کار خوبی داشته باشم ولی الان حتی بی سواد تر هم شدم...

این که من رتبه ی 2 آوردم تو کنکور دلیل نمیشه که موفق باشم، کاش همون ترم یک که گفتم حالم خوب نیست و نمی تونم ادامه بدم ،بابا اجازه میداد انصراف بدم...

کاش یه خاطره ی خوب برام وجود داشت از این دوره ی مسخره تا دلم رو بهش خوش می کردم..

همه ی این ها به کنار...

کاش حداقل دیگه حرفی از آزمون دکترا  بهم نزنن...

دلم نمی خواد درس بخونم...

این جایی که هستم  آرزوی 3 سال پیشم بود...خدا جونم پشیمونم از این آرزو... میشه چشمامو باز کنم و تموم شده باشه همه چی؟

۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
کلوئه...

دلمون خوشه ورزش می کنیم:)

به نامش...

استفاده از دستگاه های باشگاه بعد از آقایون اعتماد به نفس آدم رو صفر :)) می کنه،همون موقع هایی که باید وزنه ها رو از 70 کیلو به 10 کیلو تقلیل بدی و آخرشم زورت نرسه تمرینتو کامل انجام بدی:))



۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۳ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
کلوئه...

...

می ترسم

از این دنیا...

۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کلوئه...

....


ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

آنچه آغاز ندازد،نپذیرد پایان..


حافظ

۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۳۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کلوئه...