به نامش...
سلام..
امروز 6 مهر،درست روزی که من 25 ساله شدم اولین روز کاری من بود،دیشب کلی استرس داشتم و خیلی بد خوابیدم،ساعت 7:30 رسیدم شرکت ولی چون زود بود یکمی پیاده روی کردم،چند دقیقه هم نشستم تو ایستگاه اتوبوس تا نزدیک ساعت ۸ بشه،بالاخره اولین روز کاری من با ترجمه ی یه متن در مورد صادرات عسل و دستگاههای برش آسفالت و تریلرها شروع شد،از ۸ تا ۵ بعد از ظهر وقت سر خاروندن نداشتم،حتی متوجه نشدم چطور زمان انقدر سریع گذشت،ناهارمو حین انجام کار خوردم و به پیام های تبریک تولد هم نشد تو شرکت جواب بدم،به ظاهر از کارم و سرعت عملم خدا رو شکر راضی بودند،با دو تا از همکارا نسبتا آشنا شدم و همسر مدیر عامل هم خوشامدگویی گرمی بهم گفتن..همه چیز عالی بود،خیلی عالی:)
+ خدایا خیلی ازت ممنونم:))
+ مردم پیام و هدیه و تبریک می دهند
از تو فقط سکوت به دستم رسیده است
+ انتخاب واحد حوزه رو انجام ندادم ،چون دیگه واقعا نمی رسم و به پنج شنبه و جمعه برای درسم نیاز دارم..