خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر
مرا تو گیری و گویی که این اسیر من است
شهیدی قمی
به نامش
سکانس اول;
ترمی که گذشت در حوزه درس فقه الحدیث داشتیم،استادش خیلی برای من معما گونه بودن،یه جورایی خاص بودن،برای هر جلسه مشخص بود که حسابی مطالعه می کنن و مطالب رو با دسته بندی خیلی خوبی ارائه میدادن،در کل خیلی برای کلاس ارزش قائل بودن و زحمت می کشیدن و مهم تر از همه این که ضمن این که به صورت هیچ خانمی نگاه نمی کردن،روی کلاس کاملا تسلط داشتن..
سکانس دوم;
بابا با تلفن همراهشون در حال صحبت کردن هستن،یکی از دوستاشون در مورد موضوعی مشورت می گیرن،اسممو می شنوم و گوشام تیز میشه:))بلی!ایشون کسی نیستن جز همون استاد فوق الذکر که از بابا می پرسن من دخترشونم یا نه:)
+ هنوز که هنوزه نرفتم نمره هام رو نگاه کنم،امیدوارم آبروریزی نشده باشه:))