سوال کردم از او عشق چیست؟چشمانش...

سکوت ریخت برایم جواب خوبی بود...


سیدحمیدرضابرقعی



+ به نامش

کلی نوشته بودم پرید!دوباره...

خب ،امروز یه روز خیلی خوب و متفاوت بود،از صبح که رفتیم شرکت منتظر بازرس های ریاست جمهوری بودیم،چون بخشی از سهام شرکت متعلق به اون هاس،آخر سر هم چند تا اقای ژولیده اومدن که همان بازرس ها بودن.. 

تا ساعت ۴:۵۰ شرکت بودم،ساعت کار که تموم شد با کلی عجله اومدم بیرون تا به دکتر ریه ام برسم ولی به دلیل ۷ دقیقه تاخیر دستگاه نوبت منو قبول نکرد،منم از خدا خواسته دوباره ماشین گرفتم تا نزدیک ترین قنادی به خونه،کیک و شمع خریدم و با خواهری هم هماهنگ کردم که با همسرش بیان،همه چی خوب و یا شایدم عالی بود...